دلتنگی
خیلی دلم برای تهران و همه شما تنگ شده.
جای شما خالی است.
در نروژ دوستان زیادی پیدا کردم
خیلی دلم برای تهران و همه شما تنگ شده.
جای شما خالی است.
در نروژ دوستان زیادی پیدا کردم
حالا از هواش بگم که الان پاییزه اما برف تا زانومون اومده اما یه خبر خوب که یک ماه دیگه کریسمسه ومن قراره تمام ماه دسامبر رو هر روز جایزه بگیرم چونکه اینجا یه چیزی به اسم یول کلندر هست که یه جعبه رنگارنگه با ۲۴ تا شماره که تو هر کدومش یه جایزه هست که هر روز باید یکیشو در بیارم و میل کنم چون بیشترش شکلاته تازه بابانوئل هم قراره برای شب کریسمس کلی کادو بیاره من یک لیست برای بابا نوئل درست کردم که از روی اون جایزه هامو بیاره مثلا یکیش یه خونه ی عروسکه ![]()
![]()
اینجا ماشین نداریم ولی می تونیم با اتوبوس همه جا بریم و من و بابام هر روز صبح می ریم ایستگاه اتوبوس و سوار اتوبوس می شیم که بریم مدرسه اما من زودتر از بابام پیاده می شم و بقیه راهو پیاده میرم اولین باری که رفتم دوستم مانار را دیدم و با هم رفتیم اما بقیه روزها را تنها می رم اصلا هم نمی ترسم چون اینجا امنه و دزد نداره اما دیگه از این هفته با سرویس می رم چون که مامانم هی حرص می خورد که من تنها می رم و غر می زد. ![]()
یه روز که مامانم اومد دنبالم گفت دوست داری برگردیم ایران و من گفتم نه چون که اونجا بابا رو دستگیر می کنن و می برن زندان ولی اینجا امن تر از ایرانه و هیچکس کسی رو اذیت یا دعوا نمی کنه مثلا اگر مامانم منو بزنه پلیس می یاد ولی هیچ وقت این اتفاق نیفتاده چون مامانم خیلی خوب و مهربونه فقط بعضی موقع ها از دوست داشتن منو له می کنه ولی همش بازیه![]()
دلم برای همه تو ایران تنگ شده به جز آدم بدا که مامان بابا و من رو اذیت کردن و البته می خوام یه روزی برگردم ایران وقتی آدم بدا رفته باشن. ![]()
![]()
لیست مکانهایی که در نوروز رفته ام:
1- چالوس 2- هتل هایت 3- رستوران 4-خانه ی مادر بزرگهایم 5-فرودگاه 6-کیش 7-هتل صدف 8-دریا 9-بازار 10-ماساژ 11-پیست دوچرخه 12-پارک 13-کاخ سعد آباد 14-نمایشگاه صنایع دستی
پیست دوچرخه سواری در کیش
ما در کیش به پیست دوچرخه سواری رفتیم و من یک سه چرخه ی بزرگ گرفتم و مادرم یک دو چرخه گرفت و کلی بازی کردیم .من جلو بودم و مادرم پشت سر من میآمد و کیف مادرم هم در سبد پشت سه چرخه ی من بود.
بعد پدرم هم آمد .در پیست دوچرخه یک رستوران بود و ما به آنجا رفتیم و سیب زمینی و ساندویچ خوردیم.بعد دوباره من با پدرم به دوچرخه سواری رفتیم باز هم پدرم پشت سر من بود .بعد من همینطور که داشتم بازی میکردم ناگهان دو اسب دیدم ،یکی سفید و دیگری سیاه بود .من از پدرم خواستم که سوار اسب شویم.من سوار اسب سیاه شدم و پدرم سوار اسب سفید شد.اسب پدرم تند میرفت چون کسی آن را نگرفته بود اما یکی اسب من را از جلو گرفته بود و اسبم آرام میرفت .چشمهای هر دو اسب درشت و زیبا بودند.
در آنجا به من خیلی خوش گذشت.
لیست مکانهایی که در نوروز رفته ام:
1- چالوس 2- هتل هایت 3- رستوران 4-خانه ی مادر بزرگهایم 5-فرودگاه 6-کیش 7-هتل صدف 8-دریا 9-بازار 10-ماساژ 11-پیست دوچرخه 12-پارک 13-کاخ سعد آباد 14-نمایشگاه صنایع دستی
پیست دوچرخه سواری در کیش
ما در کیش به پیست دوچرخه سواری رفتیم و من یک سه چرخه ی بزرگ گرفتم و مادرم یک دو چرخه گرفت و کلی بازی کردیم .من جلو بودم و مادرم پشت سر من میآمد و کیف مادرم هم در سبد پشت سه چرخه ی من بود.
بعد پدرم هم آمد .در پیست دوچرخه یک رستوران بود و ما به آنجا رفتیم و سیب زمینی و ساندویچ خوردیم.بعد دوباره من با پدرم به دوچرخه سواری رفتیم باز هم پدرم پشت سر من بود .بعد من همینطور که داشتم بازی میکردم ناگهان دو اسب دیدم ،یکی سفید و دیگری سیاه بود .من از پدرم خواستم که سوار اسب شویم.من سوار اسب سیاه شدم و پدرم سوار اسب سفید شد.اسب پدرم تند میرفت چون کسی آن را نگرفته بود اما یکی اسب من را از جلو گرفته بود و اسبم آرام میرفت .چشمهای هر دو اسب درشت و زیبا بودند.
در آنجا به من خیلی خوش گذشت.
لیست مکانهایی که در نوروز رفته ام:
1- چالوس 2- هتل هایت 3- رستوران 4-خانه ی مادر بزرگهایم 5-فرودگاه 6-کیش 7-هتل صدف 8-دریا 9-بازار 10-ماساژ 11-پیست دوچرخه 12-پارک 13-کاخ سعد آباد 14-نمایشگاه صنایع دستی
پیست دوچرخه سواری در کیش
ما در کیش به پیست دوچرخه سواری رفتیم و من یک سه چرخه ی بزرگ گرفتم و مادرم یک دو چرخه گرفت و کلی بازی کردیم .من جلو بودم و مادرم پشت سر من میآمد و کیف مادرم هم در سبد پشت سه چرخه ی من بود.
بعد پدرم هم آمد .در پیست دوچرخه یک رستوران بود و ما به آنجا رفتیم و سیب زمینی و ساندویچ خوردیم.بعد دوباره من با پدرم به دوچرخه سواری رفتیم باز هم پدرم پشت سر من بود .بعد من همینطور که داشتم بازی میکردم ناگهان دو اسب دیدم ،یکی سفید و دیگری سیاه بود .من از پدرم خواستم که سوار اسب شویم.من سوار اسب سیاه شدم و پدرم سوار اسب سفید شد.اسب پدرم تند میرفت چون کسی آن را نگرفته بود اما یکی اسب من را از جلو گرفته بود و اسبم آرام میرفت .چشمهای هر دو اسب درشت و زیبا بودند.
در آنجا به من خیلی خوش گذشت.
من از اینکه بادبادک بالای ابرها رفته بود خیلی خوشحال شدم و به پدرم گفتم: بابا این بادبدک خیلی بالا رفته است. پدرم گفت: بله پارمیدا جونم. من در خانه مادربزرگم داشتم فیلمی نگاه می کردم و یک تبلیغ بود که تبلیغ شکلات پارمیدا بود من به مادر بزرگم گفتم: ا این شکلات پارمیدا است. مادربزرگم گفت: پارمیدای واقعی خوشمزه تر از شکلات پارمیدا است زیرا شکلات پارمیدا تلخ تر از پارمیدا است.
دختر خاله من در خانه ی مادربزرگم زندگی می کند. او می خواست به عروسی برود. من لگوهای او را برداشتم و یک جنگل که توش یک تمساح بود یک شیر بود یک شیر مادر بود و یک شیر بچه بود و یک فیل خندان بود درست کردم.
وقتی مادر و پدرم آمدند، من مادرم را بغل کردم و بعد با پدرم لگوبازی کردم و من چند نگین پیدا کردم و روی نان لگویی گذاشتم. و یک آینه و سه گل و یک هویج گذاشتم.
آخر شب مامان جونم واسه همه فال گرفت.
من فارسی یاد گرفتم و از این به بعد خودرم وبلاگم رو می نویسم.
دوستتون دارم.
مصاحبه منو با رادیو بخونید و گوش کنید اینقدر باهاله:
کودکان وبلاگنویس ایرانی از وبلاگهایشان میگویند
وبلاگنویسی به دنیای کودکان نیز راه یافته است. پارمیدا مصطفایی، اروند درویش و محمد پارسا فطرس از وبلاگهایشان سخن میگویند، وبلاگهایی که از مرگ پدربزرگ تا فیلم مورد علاقه و آزاد کردن فنچها را در برمیگیرد.
کودکان امروز با اینترنت بزرگ میشوند. آنها مسحور این دنیای مجازی، غرق در گشتزنی،کشف و گاهی هم خلق میشوند. دنیای امروز این فرصت را به کودک داده تا در این دنیای مجازی به نام خود بنویسد و از شادیهایش، امیدهایش و غمهایش بگوید.
مهم نیست واقعه چه باشد، هر چه که باشد اگر در ذهن کودک تکانی اثربخش ایجاد کند، او از آن مینویسد.
آن واقعه میتواند آزاد کردن فنچهای پارمیدا باشد که چون طاقت بودن در قفس را نداشتند،در اتاق آزادانه میچرخیدند، اما در اتاق هم آنقدر بیقراری کردند تا بالاخره آزاد شدند: «مثلا همینجوری پیپی میکردن، رو تابلوهامون پیپیمیکردن، تخمهاشونم خوردند، بعد قفس رو باز کردم، پنجرهرو باز کردم، آزادشون کردم، آزادشون کردم برن دوست پیدا کنند.».
یا ماجرای رفتن به نمایشگاه کتاب: « اووو، یادمه رفتم نمایشگاه کتاب پیش خالهسارا. بعد اونجا ماهیگیری کردم،