من برای اولین بار اینجا رفتم مدرسه و با دوستای نروژی که انگلیسی بلد بودن دوست شدم . درسهای اینجاخیلی آسون بود چون من جمع و منها بلد بودم اما  به من عددها رو از یک تا بیست یاد دادن بالاخره فهمیدن من اینهارو بلدم و گفتن کتابتو تموم کن تا یک کتاب جدیدتر بهت بدیم منم کتابمو تموم کردم و الان وسط کتاب جدیدم هستم که جمع دو رقمیه. یه روز گفتن می خواهیم سوپ درست کنیم و می خواستن سبزیجات رو به نروژی بهمون یاد بدن اما خودش خیلی بدمزه شد و نتونستم بخورم سه تا کلمه ای که اول یاد گرفتم اینا بودن گول رت یعنی هویج  آگورک یعنی خیار کال رت یعنی کلم  خلاصه الان کلی کلمه به نروژی بلدم

حالا از هواش بگم که الان پاییزه اما برف تا زانومون اومده اما یه خبر خوب که یک ماه دیگه کریسمسه ومن قراره تمام ماه دسامبر رو هر روز جایزه بگیرم چونکه اینجا یه چیزی به اسم یول کلندر هست که یه جعبه رنگارنگه با ۲۴ تا شماره که تو هر کدومش یه جایزه هست  که هر روز باید یکیشو در بیارم و میل کنم چون بیشترش شکلاته تازه بابانوئل هم قراره برای شب کریسمس کلی کادو بیاره من یک لیست برای بابا نوئل درست کردم که از روی اون جایزه هامو بیاره مثلا یکیش یه خونه ی عروسکه 

اینجا ماشین نداریم ولی می تونیم با اتوبوس همه جا بریم و من و بابام هر روز صبح می ریم ایستگاه اتوبوس و سوار اتوبوس می شیم که بریم مدرسه اما من زودتر از بابام پیاده می شم و بقیه راهو پیاده میرم  اولین باری که رفتم دوستم مانار را دیدم  و با هم رفتیم اما بقیه روزها را تنها می رم اصلا هم نمی ترسم چون اینجا امنه و دزد نداره اما دیگه از این هفته با سرویس می رم چون که مامانم هی حرص می خورد که من تنها می رم و غر می زد. 

یه روز که مامانم اومد دنبالم گفت دوست داری برگردیم ایران و من گفتم نه چون که اونجا بابا رو دستگیر می کنن و می برن زندان ولی اینجا امن تر از ایرانه و هیچکس کسی رو اذیت یا دعوا نمی کنه مثلا اگر مامانم منو بزنه پلیس می یاد ولی هیچ وقت این اتفاق نیفتاده چون مامانم خیلی خوب و مهربونه فقط بعضی موقع ها از دوست داشتن منو له می کنه ولی همش بازیه

دلم برای همه تو ایران تنگ شده به جز آدم بدا که مامان بابا و من رو اذیت کردن و البته می خوام یه روزی برگردم  ایران وقتی آدم بدا رفته باشن.