من دو تا گربه دارم خیلی ملوسند. خیلی هم دوسشون دارم. فنچام ازشون نمی ترسند. بگم چرا؟ چون که اونا یه عروسکند.

می خواستم بگم فنچام چهار تا تخم گذاشتند. بعد اینقدر اون یکی تنها موند. حوصلش سر رفت ولی بعضی موقع ها اون یکی می آد بیرون باهاش بازی کنه.

یه چیز جالب فنچام تو خونمون آزادند و اونها رفتند بالای لوستر تخم گذاشتند. من دیگه اونها رو تو قفس نمی ذارم. ولی خودشون می رن توی قفس، غذا می خورند. یه بار در قفس رو بستم و اونها توی قفس بودند و اینقدر جیغ کشیدند تا ما نتونستیم بخوابیم یا استراحت کنیم. بعد من در قفس رو باز کردم و تصمیم گرفتم دیگه اونها رو تو قفس نزارم.