eide shoma mobarak
چون من نمی تونم فارسی بنویسم. بابام کمک کرد و من به اون گفتم و نوشت. امروز دوستام اومدند خونمون اینقدر بازی کردیم تا دوستام رفتند. منم فنچامو یه ذره گذاشتم که بیان بیرون هوا بخورن. من دو تا فنچ دارم که تو قفس نگه می دارم. بعدش آرمین پسر عمم رفت خونشون. بعدش قرار بود برم خونه مامان بزرگم. بعدشم الان می خوام برم خونه مامان بزرگم. بعدش اینقدر خوش گذشت که اینقدر باز کردم با دوستام بعدشم خوابیدیم. الان می رم خونه مامان بزرگم.
+ نوشته شده در یکشنبه دوم فروردین ۱۳۸۸ ساعت 20:13 توسط parmida mostafaei
|